اَشییَشت: اَرْتیَشت/ اَرْدیَشت. هفدهمین یشت و یکی از یشتهای کهن اوستا که در بزرگداشت و ستایش اَشی/ اَرْت/ اَرْد ایزدبانوی دارایی و فراوانی و نگاهبان شکوفههای بهاری سروده شده است. این نام در گاثای زرتشت نیز آمده است. اَشییشت دارای ۱۰ بخش یا کرده و ۶۲ بند است. اما بسیاری از این بندها در دورههای جدیدتر به متن اصلی افزوده شدهاند. افزودههای احتمالی جدیدتر عبارتند از بندهای ۲، ۳، ۵، ۱۵ تا ۲۲، ۴۴ تا ۶۲. برخی از بخشهای اشییشت به این قرار است: «میستاییم اَشی نیک را، شهریار بزرگوار خوشفراز را؛ آن نیرومند، بهرهبخش، درمانگر، بسیار هوشمند و توانا را، او که به خوبی ستوده شده، او که چرخهای گردونهاش بر خروشنده است. ای اَشی نیک! ای اَشی زیبا! ای اَشی فروغمند! ای که با فروغ خود شادی میافشانی، ای اَشی! ای که فَرّ نیک میبخشایی به مردانی که تو همراهشان هستی. از آن خانمان بوی خوش و سازگاری و دوستی استوار بر میآید؛ از آن خانمانی که تو ای اَشی نیک در آن گام مینهی.
[hidepost]
ای اَشی نیک! اگر تو مردان را یاور باشی، شهریاری کنند در کشوری با خوراکهای فراوان، دامنگستر شود بویهای خوش، گسترده گردد بسترگاهها، و فراهم شود دیگر داراییهای پُربها، برای آن مردانی که تو همراهشان باشی. به راستی خوشا به کسی که تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
ای اَشی نیک! خانههاییست پابرجا و خوشساخت؛ برخوردار از ستوران و شایسته استواری دور هنگام، برای کسانی که تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به کسی که تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
ای اَشی نیک! شترانیست هراسانگیز، بلندکوهان و بسا بیباک که از زمین فرا خیزند و با جوش و خروش با یکدیگر بستیزند. شتران کسانی که تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به کسی که تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
ای اَشی نیک! آورندگان سیم و زر و جامههای خوشدوخت از سرزمینهای دیگر، آنها را به سرای او در آورند. به سرای کسانی که تو همراهشان هستی. به راستی خوشا به کسی که تو یارش باشی! یار من باش تو ای بخششگر! ای توانا.
میستاییم اَشی نیک را، شهریار بزرگوار خوشفراز را؛ آن نیرومند، بهرهبخش، درمانگر، بسیار هوشمند و توانا را، او که به خوبی ستوده شده، او که چرخهای گردونهاش بر خروشنده است.
هوشنگ پیشدادی او را بستود در پای البرز بلند و زیبای آفریده مزدا. و از او درخواست کرد که ای اَشی نیک بزرگوار، مرا این کامیابی فراز ده که من بر همه دیوان مَزَندَری پیروزی یابم؛ مرا ترس فرا نگیرد؛ از بیم دیوان به گریز روی نیاورم، بلکه همه دیوان به ناچار از من بترسند و بگریزند و از بیم من در تاریکیها دوان شوند. اَشی نیک بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ هوشنگ پیشدادی کامیاب شد.
جمشید خوبرَمه، او را بستود بر فراز البرز. و از او درخواست کرد که ای اَشی نیک بزرگوار، مرا این کامیابی فراز ده که من برای همه آفریدگان مزدا، گلهای فَربه فراهم سازم و برای همه آفریدگان مزدا بیمرگی آورم.
بتوانم آفریدگان مزدا را از گرسنگی و تشنگی دور دارم، بتوانم آفریدگان مزدا را از پیری و مرگ دور دارم و بتوانم آفریدگان مزدا را به هزار سال از باد گرم و سرد دور دارم. اَشی نیک بزرگوار، بشتافت و فرا رسید؛ جمشیدِ خوبرَمه، کامیاب شد».
[/hidepost]