کَمْبوجیه: کَبوجیَه و کَمبوجیَه (فارسی باستان)/ کانبوشیَه (عیلامی)/ کَمبوزیَه (بابلی)، کمبوجیه دوم. دومین شاه هخامنشی (530- 522 قبل از میلاد). پسر کورش. او پس از حمله به مصر، بر آن کشور تسلط یافت و سلسله بومی فراعنه مصر را از بین برد.
گفته شده که کورش علاقه بخصوصی به کمبوجیه داشت که پسر زن اولش کاساندان بوده است. علاقه کورش به کمبوجیه موجب شده بود تا در یکی از بندهای منشور برای او از درگاه مردوک (خدای بزرگ بابلیان) درخواست کند: «بشود خدایانی که آنان را به جایگاههای مقدس نخستینشان بازگرداندم، هر روز برای من دعا کنند، در برابر بِل و نَبو برایم خواستار عمر طولانی باشند. بشود که شفاعت مرا کنند و به خدای من مَردوک بگویند: کورش، پادشاهی که از تو میترسد و پسرش کمبوجیه».
پادشاهی کمبوجیه حدود هشت سال به درازا انجامید و دوره پادشاهی او یکی از مبهمترین دورههای تاریخی است. چرا که آثار و یادمانهای برجای مانده از زمان او بسیار اندک است. تصرف مصر که یکی از آرزوهای کورش بود، در زمان پادشاهی کمبوجیه اتفاق افتاد. چنانکه کشورهای ماد و لیدی و بابل بدست کورش از میان رفتند، کشور چند هزار سالة مصر نیز به دست کمبوجیه از پای در آمد و همچون بابل برای همیشه از بین رفت. مصر نیز پس از این حمله دیگر نتوانست استقلال و هویت دیرین خود را باز یابد.
در زمینه انگیزه حمله کمبوجیه به مصر دو روایت تاریخی گوناگون در دست است. در روایت اول گفته شده که کمبوجیه دختر فرعون مصر را خواستگاری میکند. فرعون مصر نه جرأت مخالفت با او را داشته و نه علاقهای داشته که دختر محبوبش زن کسی شود که اکنون خواهر خود را به زنی دارد. در نتیجه دختر دیگری را بدل از دختر خود به بارگاه کمبوجیه میفرستد. اطلاع کمبوجیه از این نیرنگ موجب آغاز حمله به مصر میشود. در روایت دوم، گفته شده که کمبوجیه از مادرخوانده مصری خود که زن دیگر کورش بوده، کینهای به دل داشته و سوگند خورده بوده که پس از پادشاهی انتقام خود را از مصریان خواهد گرفت. هر دوی این روایتها مجعول به نظر میرسند و دلیل تهاجم به مصر ظاهراً چیزی جز انگیزه معمول و متداول همه پادشاهان قدرتمند نبوده است. یعنی میل به کشورگشایی و بسط حوزه فرمانروایی.
کمبوجیه در مدت کوتاهی موفق میشود تا با همکاری اهالی فنیقیه و قبرس که دریانوردانی ماهر بودند، بر سپاه مصر که عادت به لشکرکشی به کشورهای دیگر نداشتند، غلبه کند. حکومت چند هزار ساله فراعنه بر مصر پایان مییابد، اما سنتها، ادیان و نظام اجتماعی مصر محفوظ نگاه داشته میشود. کمبوجیه پس از تصرف مصر به فکر حمله به سرزمینهای ماورای مصر میافتد. لشکری بزرگ برای این آرزو فراهم میشود و آنان بدون حضور و همراهی کمبوجیه لشکرکشی بزرگ خود را آغاز میکنند. لشکری که هیچگاه به مقصد نمیرسد و مراجعت نیز نمیکند. بیابان خشک و سوزان، کمبود آب و مواد غذایی و نیز طوفانهای سهمگین کویری، همه آنان را از بین میبرد.
[hidepost]
مورخان یونانی و از جمله هرودوت کوشیدهاند که کمبوجیه را شخصی دیوانه، تندخو و متجاوز به حریم اعتقادی مردم توصیف کنند. اما واقعیتهای نویافته برخی از این ادعاها را رد میکنند. کتیبه میخی موسوم به رویدادنامه نبونید و کورش یکی از اسنادی است که حاکی از رفتار محترمانه کمبوجیه با پیروان ادیان گوناگون است. در بند پایانی این کتیبه آمده است که: «کمبوجیه پسر کورش، به نیایشگاه نَبو رفت و پیشکشیهایی را با دست خویش بر پیکر نبو فراز برد. سپس از نزد نبو بسوی نیایشگاه اِسَگیله فرا رفت و در برابر بِل و خدا ماربیتی، گوسفندی را قربانی کرد». این متن نشان از آن دارد که کمبوجیه در یک زمان به معبد پیروان دو دین مختلف رفته و نسبت به خدا و باورهای مذهبی آنان ادای احترام کرده است. از طرف دیگر، مجسمهای سنگی از گاو اُپیس/ آپیس که گاوی مقدس برای مصریان بوده، در مصر کشف شده است که در بردارنده کتیبهای از طرف کمبوجیه است. کمبوجیه در این کتیبه به اُپیس ادای احترام میکند و او را گرامی میدارد. این در حالی است که مورخان یونانی مدعی شدهاند کمبوجیه در ادامه رفتار مجنونانه خود به اُپیس بیاحترامی کرده و تندیس او را خرد و نابود کرده است.
در این زمینه سند دیگری نیز وجود دارد که عبارت است از کتیبه اوجاهورسِنِت. اوجاهورسنت یکی از مردان بانفوذ و سرشناس مصر و همزمان با کمبوجیه بوده و در بخشی از کتیبهاش از کمبوجیه با عنوانها و صفتهایی همچون «آورنده نظم»، «پاسدار آیینهای مردمی و دینی» و «بری از خشونت» یاد میکند. هر چند که این عناوین ممکن است به دلیل خوشخدمتی و چاپلوسی نوشته شده باشند، اما قیاس آنها با منابع دیگر، واقعیت داشتن آنها را قوت میبخشد. عنوان «آورنده نظم» که به کمبوجیه داده شده، ما را به یاد این روایت هرودوت میاندازد که کمبوجیه پوست قاضیانی که رشوه میگرفتهاند را میکنده و بر کرسی قضاوت مینهاده است. تا دیگر قاضیان متوجه باشند که بر چه کرسیای نشستهاند. کوشش تاریخنگاران یونانی برای سلب اعتبار و اتهامهای خلاف واقع به کمبوجیه ما را با این احتمال مواجه میسازد که ای بسا توطئهای درباری برای بدنام کردن کمبوجیه در جریان بوده است. توطئهای که در نهایت با مرگ مشکوک و سوءظن برانگیز او خاتمه مییابد.
مرگ کمبوجیه: هرودوت نقل میکند که کمبوجیه پس از سه سال اقامت در مصر تصمیم میگیرد به بابل (که عملاً پایتخت او و کورش بوده است) باز گردد. در بین راه پیکی میرسد و او را از شورش گئومات با خبر میکند. کمبوجیه از شدت خشم ناگهان و به سرعت به پشت اسب میپرد تا بسوی گئومات حمله کند. بیدقتی و عجله او موجب میشود که نوک خنجرش به ران پایش فرو رود و زخمی شود. طولی نمیکشد که کمبوجیه بر اثر آن زخم میمیرد.
روایت هرودوت بیش از اندازه داستانی و غیر قابل قبول است. اما داریوش در این باره چه میگوید؟ داریوش در کتیبه بیستون بدون شرح مفصل و بطور خلاصه آورده است هنگامی که گئومات به دروغ خود را شاه کشور خواند، کمبوجیه دچار «خودمرگی» شد: «یک مرد مُغ بنام گَئومات در پَئیشیااووادا و کوهی بنام اَرَکَدریش شورش کرد. او به مردم به دروغ میگفت که من بردیا پسر کورش برادر کمبوجیه هستم. سپس همة سپاهیان یاغی شدند و از کمبوجیه به سوی او رفتند. هم پارس، هم ماد و هم دیگر سرزمینها. او شاهی را برای خود ربود. پس از آن، کمبوجیه به مرگِ خودش/ خودمرگی درگذشت».
خودمرگی مفهوم دقیق و کاملی ندارد. میتواند به معنای مرگ طبیعی باشد، میتواند به معنای خودکشی باشد، و نیز میتواند به معنای مرگی باشد که ناشی از بیدقتی خود بوده باشد. یعنی همان که هرودوت نیز گزارش کرده است. در اینجا دست ما از واقعیتها کوتاه است. واقعه مرگ کمبوجیه و قیام گئومات یا بردیا از پیچیدهترین رویدادهای تاریخی در زمانی حساس از تاریخ ایران است. برخی تحلیلگران امروزی حتی این احتمال را دادهاند که قیام گئومات در اصل یک قیام مردمی علیه دستگاه اشرافی هخامنشی بوده است. ممکن است که این نظر درست باشد، اما هیچگونه سند تاریخی از آن پشتیبانی نمیکند.
در اینجا میتوان به سؤالها و احتمالات پرداخت. ممکن است داریوش که در آن زمان یکی از سرداران کشور و از اقوام کورش بوده، در توطئهای کمبوجیه را به قتل رسانده و وانمود کرده که او به مرگ خود مرده است. سپس بردیا فرزند دوم کورش که محبوبیت مردمی نیز داشته است، ادعای شاهی میکند. مردم و سپاهیان نیز از او حمایت میکنند و او بر تخت پادشاهی مینشیند. داریوش برای از میان برداشتن او دسیسهای میچیند که او بردیا نیست و بردیای دروغین است. قدرت و نفوذ نظامی داریوش و احتمالاً مناسباتی که با دیگر صاحبمنصبان داشته است، موجب تفوق و غلبه او بر بردیا میشود. به هر حال کمبوجیه پس از هشت سال پادشاهی از جهان میرود. پس از او گئومات مغ که خود را بردیا مینامیده (و ممکن است براستی بردیا بوده باشد) ادعای پادشاهی میکند. داریوش به جنگ با او میرود و او را شکست میدهد. شکستی که موجب رسیدن خودش به تخت سلطنت میشود. ← بردیا و گئومات.
[/hidepost]